روزنویس 11 – 16 اسفند 1396
خب دیگه کم کم داریم به روزهای آخر سال نزدیک میشیم، و میدونم که همگی سرمون شلوغه.
اما فکر میکنم خوبه برای سال آینده انتخابهامون رو هوشمندانهتر کنیم. تغییری که میتونه زندگی خیلیها رو از این رو به اون رو کنه.
نکته اینه که مدتی هست که دارم فکر میکنم که بهترین مسیری که میتونم برای سال آینده و حتی چند سال آیندهام متصور بشم چیه؟ اینکه الان باید خودم رو تو کدوم مسیر قرار بدم؟ آیا مسیری که الان در پیش گرفتم درسته؟
داشتم فکر میکردم که چرا وقتی که میدونم در مسیر درستی نیستم، اینقدر تغییر مسیر و یا ادامه ندادنش سخته؟
چرا وقتی زمانم رو در اختیار اتفاقاتی قرار میدم که آوردهای متناسب با ارزش زمانم برای من نداره؟
خوبه که این سوالارو از خودمون بپرسیم.
مثلا اینکه من 300 ساعت برم سر کلاس، در حالی که میتونم با یه دوره فشرده 50 ساعته کل مطالب یا حداقل مقداریش رو که به کارم میاد بدست بیارم. البته مثالهای دیگری از این دست زیاده که خودتون بهتر میدونید.
یادم میاد چند مدت پیش با دوستان شکمو دنبال کد تخفیف و خرید بودیم، غافل از اینکه بیش از 3 ساعت از وقتمون رو برای این کار گذاشتیم. توی اون سه ساعت چه کارها که نمیشد کرد. شاید یه مطالعه نیم ساعته توی همون سه ساعت در آینده ارزشی 100ها برابر بیش تر از مقدار کد تخفیف برای من ایجاد میکرد.
به نظرم هیچ چیزی ارزش تمرکز کامل آدم رو نداره، متعادل بودن بهترینه.
کار، زندگی، درس، سفر، خواب و … . باید بین همشون تعادل باشه. هیچکدوم رو فدای اون یکی نکن. هر جا دیدی به یکی بیشتر بها میدی به نظر من داری یه چیزهای خیلی ارزشمندی رو از دست میدی. درحالی که فکر میکنی الان در حالت خوبی هستی. پس تمرکزت رو از یه بخش زندگیت بردار و از این رها کردن نترس.
در ادامه شعری (البته نمیدونم بستگی داره شما چطوری نگاش کنید) پیدا کردم که نمیدونم از کیه و اگه این متن رو دید، بدونه که از آشنایی باهاش خوشحال میشم. البته این شعر رو تو اینترنت به راحتی میشه پیدا کرد.
از رها کردن نترس
باور کن هیچ کس نمی تواند
چیزی که مال توست را از تو بگیرد
و تمام دنیا
نمی توانند چیزی که مال تو نیست را برایت حفظ کنند
همــه چیــز سـاده استــــــ
زنـدگــی… عشــق…
دوستـــــــ داشتــن… عـادتــ کــردن…
رفتــن… آمــدن…
امــا چیــزی کـه ســــــاده نیستـــ
بـاور ایـن سـاده بـودن هـاستـــــــــــ…
در حسرت گذشته ماندن …
چیزی جز از دست دادن امروز نیست !
تو فقط یکبار هجده ساله خواهی بود ،
یکبار سی ساله …
یکبار چهل ساله…
و یکبار هفتاد ساله …
در هر سنی که هستی ،
روزهایی بی نظیر را تجربه می کنی ،
چرا که مثل روزهای دیگر،
فقط یکبار تکرار خواهد شد …
هر روز از عمر تو زیباست ،
و لذتهای خودش را دارد …
به شرط آنکه زندگی کردن را بلد باشی
خلاصه که …
همه این ها رو گفتم تا اولین جمله شعر بالا رو تکرار کنم که «از رها کردن نترس». شاید رها کردن چیزی که ارزشش فقط همین الان تو رو ارضا میکنه، در آینده مسیر تو رو عوض کنه.
از انتخابهای سخت نترس، نگران امروز نباش. هوای آینده رو داشته باش. البته نه آینده تضمین شده بلکه آینده ای رو به رشد. این تفکر تو رو راکد نمیکنه و به حرکت در میاره.
بزار تنها چیزی که تو زندگیت تکراری میشه، پیشرفتت باشه.
تا یکی از فرداها …